در این هستی غم انگیز
وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی « دوستت دارم»
کام زندگی را تلخ می کند
وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات
زندگی را
تا مرزهای دوزخ
می لغزاند
دیگر – نازنین من –
چه جای اندوه
چه جای اگر...
چه جای کاش...
و من
– این حرف آخر نیست –
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم.
وقتی که دل دستهایم
تنگ میشود برای انگشتانت
آنها را میگذارم برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوریات را معنا کنم.
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم
بسیار زیبا است
موفق باشی